جدول جو
جدول جو

معنی کم آمدن - جستجوی لغت در جدول جو

کم آمدن
(نِ / نَ دَ)
کاسته شدن و اندک شدن و ناقص شدن و قطع شدن و ناتمام شدن. (ناظم الاطباء). اندک بودن. ناقص شدن. ناتمام بودن. (فرهنگ فارسی معین). از شمارۀ چیزی کاسته شدن. نرسیدن به حدی که بایسته است. کافی نبودن. کفاف ندادن:
فراوان کم آمد ز ایرانیان
برآمد خروشی به درد از میان.
فردوسی.
کم آمد ز لشکر یکی پرهنر
که بهرام بد نام آن نامور.
فردوسی.
نگفتی سخن جز ز نقصان ماه
که یک شب کم آید همی گاه گاه.
فردوسی.
بسی رفتم پس آز اندرین پیروزگون پشکم
کم آمد عمر و نامد مایه آز و آرزو را کم.
ناصرخسرو.
ببسیج هلا زاد و کم نیاید
از یک تنه گر بیشتر نباشد.
تراغم کم نیاید تا به دین دنیا همی جویی
چو دنیا را به دین دادی همان ساعت شوی کم غم.
ناصرخسرو.
بعد یک هفته چون شمردم باز
هم کم آمد به کس نگفتم راز.
نظامی.
باز چون کردم آن شمار درست
هم کم آمد چنانکه روز نخست.
نظامی.
زلول، کم آمدن سیم در سختن. (تاج المصادر بیهقی). تهضم، کم آمدن از خصم. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
کم آمدن
اندک شدن، نا تمام بودن
تصویری از کم آمدن
تصویر کم آمدن
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ور آمدن
تصویر ور آمدن
برآمدن، بالا آمدن، کنده شدن و جدا شدن چیزی از جای خود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سر آمدن
تصویر سر آمدن
پایان یافتن، به پایان رسیدن، تمام شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بر آمدن
تصویر بر آمدن
بالا آمدن، پدید آمدن، ظاهر شدن، سپری شدن، رو به راه شدن کار و انجام یافتن آن، برجستگی پیدا کردن، ورم کردن
به هم برآمدن: تنگدل شدن، اندوهگین شدن، خشمگین شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عمل آمدن
تصویر عمل آمدن
اجرا شدن، انجام شدن
پرورش یافتن، رشد کردن
آماده شدن، ساخته شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بس آمدن
تصویر بس آمدن
کفایت کردن، کافی بودن، بس بودن، از عهده کسی یا انجام دادن امری برآمدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کش آمدن
تصویر کش آمدن
درازتر شدن، ممتد شدن، از حد معمول درازتر شدن چیزی وقتی که دو سر آن را بکشند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رو آمدن
تصویر رو آمدن
بالا آمدن، روی چیزی ایستادن، ترقی کردن، رشد کردن، جلوه کردن، به جاه و مقام رسیدن
فرهنگ فارسی عمید
(رَ دَ / دِ بَ کَ / کِ دَ)
در تداول عامه، حال مرغی است که می خواهد بچه بگذارد. (جمالزاده، یکی بود یکی نبود) (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(رَ مَ وَ دَ)
مراد و آرزو حاصل شدن:
مگر زین پرستنده کام آمدت
که چون دیدیش یاد جام آمدت.
اسدی
لغت نامه دهخدا
(رَ خوَرْ / خُرْ دَ)
دراز شدن به کشیدن چون سریش و لاستیک و کائوچو و جیر. از جانب طول ممتد شدن
لغت نامه دهخدا
(نُ /نِ / نَ دَ)
در تداول سینه زنان، با دیگران هم آواز شدن. هم آهنگ با دیگران آواز کردن. نیک هم آهنگ دیگران خواندن: دم بیا! (یادداشت مؤلف) ، رطوبت گرفتن و نم شدن: دم آمدن زمین، گاورو شدن آن، یعنی نم شدن آن پس از آبیاری. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
تصویری از سر آمدن
تصویر سر آمدن
بپایان رسیدن تمام شدن منقضی شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طمع آمدن
تصویر طمع آمدن
حرص ورزیدن آزمند گردیدن، امید بستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کم آوردن
تصویر کم آوردن
کم آوردن کسی را. غلبه کردن بر او: (با من بر آیند یا توانند که با من کاو ندو مرا کم آرند) (افهم الغالبون کفره قریش ما را کم توانند آورد)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کم کردن
تصویر کم کردن
کاستن مقابل افزودن زیاد کردن، (کشتی) تنزل کردن مقابل زیاد کردن: (کرده کم از نگهت هر صنم گلبو یی زده زانو بزمین پیش تو هر آهو یی)، (گل کشتی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وش آمدن
تصویر وش آمدن
خوش آمدن وش آمدی (خوش آمدی) : (باداگرچه وش ژمد ودلکش برجدث بگذرد نباشدوش) (سنائی)
فرهنگ لغت هوشیار
یا شرم آمدن کسی را از چیزی. خجل بودن وی از آن چیز: شرمم آمد که باو بگویم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دو آمدن
تصویر دو آمدن
لاف زدن، ادعا کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پس آمدن
تصویر پس آمدن
باز گشتن عقب رفتن
فرهنگ لغت هوشیار
افاده کردن فیس کردن تکبر فروختن پز آمدن، در معرض نور گذاشتن دوربین عکاسی در مدت لازم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رحم آمدن
تصویر رحم آمدن
رقت نمودن، ترحم کردن، دلسوزی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از به آمدن
تصویر به آمدن
خوب شدن نیک شدن، خوبی و خوشی پیش آمدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بهم آمدن
تصویر بهم آمدن
پیوستن دو چیز سر بهم آوردن
فرهنگ لغت هوشیار
داخل شدن درون رفتن، بیرون آمدن (از اضداد)، رسیدن، ظاهر شدن، روییدن سبز شدن، واقع شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پر آمدن
تصویر پر آمدن
یا پر آمدن قفیز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بس آمدن
تصویر بس آمدن
کفایت کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هم آمدن
تصویر هم آمدن
بسته شدن مسدودشدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کپ آمدن
تصویر کپ آمدن
حال مرغی است که میخواهد بچه بگذارد (یکی بود یکی نبود)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دم آمدن
تصویر دم آمدن
در تداول سینه زنان با دیگران هم آواز شدن، دم آمدن زمین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کپ آمدن
تصویر کپ آمدن
((کَ مَ دَ))
حال مرغی است که می خواهد بچه بگذارد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کش آمدن
تصویر کش آمدن
((~. مَ دَ))
از حد معمولی خود درازتر شدن چیزی، طولانی شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کارآمدن
تصویر کارآمدن
((مَ دَ))
شایسته بودن، سر و کار داشتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ور آمدن
تصویر ور آمدن
((وَ مَ دَ))
کنده شدن، جدا شدن، آماده شدن خمیر برای پخت نان، برآمدن، مقابله کردن، چاق شدن
فرهنگ فارسی معین